دیگر نباید.

نباید فکر کنم! فکر این و آن فکر اینکه مبادا کسی از دستم ناراحت شده باشد.

باید تمام این تشویش ها و دلهره ها و دلباختگی ها را. همه شان را ببوسم و بگذارم کنار.

باید تمام کنمو بگویم دیگر بس است!.

باید مسافرتی بروم‌ تنها به هیچ کس هم نگویم. یک مسافرتبه مقصدی طولانی. خیلی طولانی جایی که دست هیچکس به من نرسد

باید چند شبی را در یک روستا بگذرانم. و تا صبح به ستارگان و ماهش خیره شوم. 

میخواهم مثل بچگی هایم بنشینم و بی هیچ دغدغه. بی هیچ تشویش و دلهره بسیار آرام و با اعتماد به نفس بی خیال عالم اصلا ز غوغای جهان فارغ شوم با همان حال. بنشینم و ستاره ها را بشمارم.

یکی از آنها را نشان کنم و مثل این فیلم ها آنرا ستاره خودم بنامم.

باید چند روزی به جایی سفر کنم. تنهایی.

و مثل فیلم رستگاری. با بهترین دوستم بروم به اطراف اقیانوس آرام. فقط خودم باشم و خودش. دیگر هم برنگردیم

آری درست است باید «سریع زندگی کنم. یا سریع بمیرم!»

به کسی نیاز دارم. که برایم نامه ای بفرستد و بگوید:

«امید چیز خوبی است تقریباً بهترین چیز است. و چیز های خوب تمام نمی‌شوند!»

امیدوارم. امیدوارم بتوانم از مرز رد شوم امیدوارم یک بار دیگر دوستم را ببینم و دستش را فشار دهم. امیدوارم!.

باید به جایی سفر کنم

بی آب و علف خودم باشم یک کوزه سفالی و یک شمعدانی.

خودم باشم و مهتاب و آفتاب و شمع و پروانه!

باید به جایی، تنهایی تنها سفر کنم.

باید خودم را از میان هزاران هزار هویت. پیدا کنم!.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل اخبار تکنولوژی Dave frieght بخاری صنعتی تابشی - گرماتاب بانک مقالات ايران sheler.parsablog.com bindak باغ سپیدار Beeducated